مهمتر از اندیشه نیرویی است که ما را به اندیشیدن وامیدارد.

تعلیم و تربیت آن چیزی است که پس از آنکه  تمامی آموزه ها به دست فراموشی سپرده شدند٬ هنوز بر جا میماند.

در مدرسه فرا گرفتیم که مانند شامپانزه رفتار کنیم و تنها سؤالاتی را بپرسیم که معلمانمان جوابشان را میدانستند!

مسلماً همه ما در مدرسهء تجربه چیزهایی می آموزیم٬ ولی برخی نیاز به کلاس تقویتی دارند.

دیو آزموده به از مردم نا آزموده.

نمیتوانم فرمول موفقیت را به شما بدهم٬ اما میتوانم فرمول شکست را برایتان بنویستم: بکوشید همه را راضی کنید.

چهل سالگی سن پیری جوانان و پنجاه سالگی سن جوانی پیر مردان است.

جنبه تراژیک پیری در این نیست که تو پیر شده ای٬ در این است که بقیه هنوز جوان هستند.

وقتی پیر میشوی اول غمها را از خاطر میبری٬ بعد چهره ها را٬ بعد از یاد میبری که زیپ شلوارت را بالا بکشی و دست آخر فراموش میکنی که زیپ شلوارت را پائین بکشی.

ما نمیتوانیم دو بار در یک رودخانه داخل شویم٬ زیرا که مدام آب های تازه روی ما جریان می یابند.

در زندگی٬ هر پیشرفتی که به دست آمده٬ از سر جسارت بوده است نه از روی سازش.

جهان اقلیدس بسیار ساده است و جهان اینشتین بسیار دشوار. با این همه٬ بازگشت به جهان اقلیدس ناممکن است.

تا توانید سخن حق مَگویید تا بر دلها گران مَشوید و بی سبب از شما نرنجند!

من با ماه عشق ورزی کرده ام٬ و در این عشق ورزی نه گناه بود و نه شرمساری.

آدم ملال آور کسی است که وقتی حالش را میپرسی برایت توضیح میدهد.

شکست تنها نتیجه غفلت و تنبلی ما نیست٬ نتیجه موفقیت سایرین نیز هست.

متداول ترین دعای ساعات احتضار به تمامی زبانها این است: «خداوندا٬ اگر یقین داشتم که همین امشب میمیرم٬ السّاعه توبه میکردم.»

بایستی با روح خود آشنا شده و سعادت را در اعماق روح و قلب خود جستجو کنیم    فیثاغورث

فرق آدمی و سگ درآن است که اگر به سگی غذا بدهی هرگز تو را گاز نخواهد گرفت   تولستوی


راز بزرگ زندگی درشکیبایی است و نباید به خاطر یک آینده مبهم زمان حال را بر خود تلخ کرد   ژان داوید

بهترین سیاست صداقت است   سروانتس

دانایی توانایی به بار می آورد   فردوسی

فاش نکردن اسرار مردم دلیل کرامت و بلندی همت است   سقراط

در زندگی نادان سرانجام یک گره صدها گره بازنشدنی است

یا درست حرف بزن یا عاقلانه سکوت کن   ژرژ هربرت

جوانی ستاره ای است که فقط یکبار در آسمان عمر طلوع می کند   ژوبرت

به هنگام نکوهش هنگامه باران  به بهره اش نیز بیاندیش

نشان دوست نیکو آن است که خطای تو بپوشد تورا پند داده و رازت را آشکار نکند     پورسینا

تجربه بهترین درس است هرچند حق التدریس آن گران باشد     کارلایل


برای آنکه به فرودستی گرفتار نشوی دست گیر آدمیان شو

دین تحقق پندار است و پهنه پندار      جبران خلیل جبران


مشعل نبوغ فروغ نیابد مگر آن زمان که نور حقیقت برآن بتابد      کنت دوسکور

برای کسب گنج سکوت بارگاه دانش ات را بزرگتربساز

شادی زمان و مکان نمی خواهد کافی است دل بخواهد      مارسل پروست

انسان برای پیروزی آفریده شده است اورا می توان نابود کرد ولی نمی توان شکست داد   ارنست همینگوی

بیش از حد عاقل بودن کار عاقلانه ای نیست       مارون

آدمی به خاطر نیاز به مراقبت و کمک دیگران با آنها ارتباط برقرار می کند      فردریش نیچه

تعلیم به احمق ها همانقدر بی ثمر است که بخواهیم با صابون ذغال را سفید کنیم      کیتز

سخنان بزرگان

علم اندوزی

«لقمان حکیم به فرزندش فرمود: با دانشمندان هم نشینی کن! همانا خداوند دل های مرده را به حکمت زنده می کند. ، چنان که زمین را به آب باران».(1)

کورحقیقی

« فقیری به در خانه بخیلی آمد، گفت: شنیده ام که تو قدرتی از مال خود را نذر نیازمندان کرده ای و من در نهایت فقرم ، به من چیزی بده بخیل گفت: من نذر کوران کرده ام. فقیر گفت : من هم کور واقعی هستم ، زیرا اگر بینا می بودم ، از در خانه خداوند به در خانه کسی مثل تو نمی آمدم.»(2)

آزادگی

«همسر مرد آزاده ای به او گفت: نمی بینی که یارانت به هنگام گشایش، در کنار تو بودند و اینک که به سختی افتاده ای ، تو را ترک کرده اند؟ او گفت : از بزرگواری آنهاست که به هنگام توانایی، از احسان ما بهره می بردند و حال که ناتوان شده ایم ، ما را ترک کرده اند.»(3)

غیبت

«به بزرگی گفتند : هیچ ندیدم که از کسی غیبت کنی گفت: از خود خشنود نیستم، تا به نکوهش دیگران بپردازم». (4)

سخن چینی

«مردی به اندیشمندی گفت: فلان شخص، دیروز از تو بدگویی می کرد. اندیشمند گفت : از چیزی سخن گفتی که او از روبه رو گفتن آن با من شرم داشت»(5)

تجسس

«حکیمی گفته است: آن که عیب های پنهانی مردم را جست و جو کند، دوستی های قلبی را بر خود حرام می کند.»(6)

غفلت

«به عارفی گفتند: ای شیخ! دل های ما خفته است که سخن تو در آن اثر نمی کند چه کنیم ؟ گفت: کاش خفته بودی که هرگاه خفته را بجنبانی ، بیدار می شود؛ حال آنکه دل های شما مرده است که هر چند بجنبانی ، بیدار نمی شود.»(7)

بخل

بخیلی سفارش ساخت کوزه و کاسه ای را به کوزه گر داد. کوزه گر پرسید: بر کوزه ات چه نویسم ؟ بخیل گفت بنویس «فمن شرب منه فلیس منی؛ هر کس از آن آب بنوشد از من نیست » (بقره 249) باز کوزه گر پرسید: بر کاسه ات چه نویسم؟ بخیل گفت بنویس « و من لم یطعمه فانه منی؛ هر کس از آن بخورد از من نیست .» (بقره 249)(8)

تکبر

«آورده اند که روزی عابدی نمازش را به درازا کشید و چون نگریست مردی را دید که به نشانه خشنودی در وی می نگرد ، عابد او را گفت : آنچه از من دیدی ، تو را به شگفتی نیاورد که ابلیس نیز روزگاری دراز، با دیگر فرشتگان به پرستش خدا مشغول بود و سپس چنان شد که شد .»(9)

افسوس پادشاه به هنگام مردن

گویند پادشاهی به بیماری سختی مبتلا شد. طبیب از او خواست که وصیتش را بیان کند. در این هنگام ، پادشاه برای خود کفنی انتخاب کرد. سپس دستور داد تا برایش قبری آماده کنند. آن گاه نگاهی به قبر انداخت و گفت « ما أغنی عنی مالیه هلک عنی سلطانیه؛ مال و ثروتم هرگز مرا بی نیاز نکرد، قدرت من نیز از دست رفت.» (حاقه 28 و 29) و در همان روز جان داد .(10)

عقل، بزرگترین نعمت الهی

«روزی پادشاهی به بهلول گفت : بزرگترین نعمت های الهی چیست؟ بهلول جواب داد : بزرگترین نعمت های الهی عقل است. خواجه عبدالله انصاری نیز در مناجات خود گوید: خداوندا آن که را عقل دادی ، چه ندادی و آن که را عقل ندادی ، چه دادی؟»(11)

محافظت از خویشتن

« پادشاهی به عارفی رسید، از او پندی خواست. عارف گفت: هر آنچه را در آن امید رستگاری است، بگیر و آنچه را در آن خطر هلاکت است ، رها کن»(12)

عبرت

« گویند: روزی خلیفه از محلی می گذشت ، دید که بهلول ، زمین را با چوبی اندازه می گیرد. پرسید: چه می کنی؟ گفت: می خواهم دنیا را تقسیم کنم تا ببینم به ما چه قدر می رسد و به شما چه قدر؟ هر چه سعی می کنم ، می بینم که به من بیشتر از دو ذارع (حدود یک متر) نمی رسد و به تو هم بیشتر از این مقدار نمی رسد.»(13)

خطر سلامتی و آسایش

«آورده اند روزی حاکم شهر بغداد از بهلول پرسید: آیا دوست داری که همیشه سلامت و تن درست باشی؟ بهلول گفت : خیر زیرا اگر همیشه در آسایش به سر برم ، آرزو و خواهش های نفسانی در من قوت می گیرد و در نتیجه ، از یاد خدا غافل می مانم. خیر من در این است که در همین حال باشم و از پروردگار می خواهم تا گناهانم را بیامرزد و لطف و مرحتمش را از من دریغ نکند و آنچه را به آن سزاوارم به من عطا کند.»(14)

پی نوشت :


1- شیخ بهائی ، حکایت و حکمت ص 143.
2- نک ، حبیب الله شریف کاشانی ، ریاض الحکایات ص 128.
3- کشکول ص 415.
4- همان ، ص 172.
5- نک : همان ص 391.
6- همان ، ص 347
7- عارفان، ص 48. به نقل از: حکایت و حکمت ، ص 19.
8- حسین خرمی ، لطایف و حکایت های قرآنی ، صص 31 و 32.
9- کشکول ، ص 335.
10 - حکایت و حکمت ، ص 126.
11- محمود همت ، ماجرای بهلول عاقل ص 34.
12- نک : کشکول صص 295 و 296 .
13- حسین دیلمی؛ حکایت و حکمت ، ص 87
14- عبدالله نیازمند، لطیفه و حکایت بهلول ، ص 76